امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

امیرحسین

آرایشگاه امیرحسین

یه مدتی بود می خواستیم موهای امیرحسین را مرتب کنیم. روز یکشنبه25 فروردین بعد از ناهار بابا همینطوری پیشنهاد داد که بیاین موهای امیرحسین را اصلاح کنیم.تیم شامل بابا،مامان،مادری و پدربزرگ(100 نفر آینه به دست!) بقیه اش به روایت تصویر اول چون پیشبند سلمانی اندازه امیرحسین نبود از یک کیسه استفاده کردیم! اول کار امیرحسین خیلی واکنش به ماشین اصلاح نشون نداد و بازیشو میکرد. ما هم چون دفعه اولمون بود شانه مناسب را انتخاب نکردیم و دو سه بار شانه دستگاه را عوض کردیم. یواش یواش امیرحسین حساس شد. اینطوری: و ما مجبور شدیم از وسایل کمکی استفاده کنیم و البته اداهای کمکی: ولی دست آخر:   چند روز بعد.مادری در حالی که امیرحسین دا...
30 فروردين 1392

باب

اولین باری که مدینه رفتم، روی قفل در منزل حضرت زهرا(س) متنی دیدم که برایم بسیار جالب بود: "هو الحبیب الذی ترجی شفاعته لكل هولٍ من الأهوال مقتحم*" او (پیامبر اکرم) دوستی است که در همه پیشامدها و حوادث ناگوار امید شفاعت از او می رود. *البته به نظرم کلمه آخر مفتح است منتهی در اینترنت مقتحم دیدم! ...
25 فروردين 1392

دعای والدین

می گویند دعای والدین در حق اولادشان مستجاب میشود. پس دعا میکنمت تا همیشه در راه حسین علیه السلام باشی و بمانی... یا زهرا! به تو میسپارمش، سرباز کوچکت را. یادش بخیر.پارسال چنین روزی بابا رفته بود میدان فاطمی عزاداری و من و پسرکم که توی دلم بود باهم در خانه بودیم. ...
25 فروردين 1392

فاطمیه...

و دوباره شروع شد قصه بی وفایی امت... قصه پر غصه فاطمیه. قصه فتح الفتوح شیطان! فتح خانه زهرا(س)... شکستن حرمت اهل بیت. شیطان به عهدی که با خدا بسته بود وفا کرد.گمراه کردن امت. اما این امت به عهد خود وفا نکرد. باز گلی به گوشه جمال آن ابلیس که سر حرفش بود. شما از چه جنسی بودید که سر حرفتان سه ماه هم دوام نیاوردید! صدای قهقه های شیطان از بیراه رفتن امت پیامبر هنوز بالاست... و ما منتظرانیم برای روز فتح اکبر. فاطمیه در خانه ما هم شروع شد. از لباس مشکی پدر بزرگ و مادری. اما دیشب پرچم هییت هم بالا رفت و از امروز صبح با همت مادری و زحمات پدربزرگ ذکر خانم فاطمه زهرا یک هفته ای هر صبح در خانه ما برقرار است. اما اولین مهمان این سفره کسی نبود جز پسر...
20 فروردين 1392

یک دیو سفید پای در بند...و امیرحسین!

و ما برگشتیم البته دو روزی میشه و اونقدر کار داشتیم بشور و بساب و... که نتونستیم به روز کنیم! در هفت روز اول نوروز یک نفر هم نیومد خونمون عید دیدنی!!  و البته ماهم چون پسرکمون به علت حساسیت پوشک نمی کردیم خونه کسی نرفتیم!هفته دوم هم ما نبودیم! امروز عموی مامان اومد خونمون و اولین مهمونمون بود. من چون اساسا چیزهای بزرگ را دوست دارم به خاطر همین از پسرم  در نزدیکی قله دماوند عکس گرفتم! شکوفه گیلاس پیدا نکردم! و البته سفره هفت سین هم ننداخیتم! و البته سیزده به در هم بیرون نرفتیم! که عکس بندازیم!(هر کدوم به دلیلی که بعدا می نویسم) همیشه قله دماوند را می بینم یاد شعر ملک الشعرای بهار می افتم!( یه حس نوستالژیی داره!) عکس: جاده هر...
16 فروردين 1392

رستورانک امیرحسین!

منوی غذای تکمیلی امیرحسین! از ابتدای شش ماهگی فرنی با ارد برنج! اولش با شیر مادر بعدشم که دکتر گفت شیرتو حرارت نده با شیر پاستوریزه! هنوزم ادامه داره! حریره بادام هم تا قبل از حساسیتش بهش می دادم. از روز اول سال سوپ حاوی عصاره گوشت و آرد برنج و با هویج روز دوم سال خود گوشت را هم اضافه کردم و میکس کردم با هویج روز چهارم سال گوشت و هویج و سیب زمینی میکس دوباره حریره بادام را شروع کردیم. یواش یواش باید سبزیجات دیگه را هم اضافه کنیم. آبخوردن جوشیده هم هر روز سرو میشود. امیرحسین از اینکه گوشت تو دهنش بیاد خوشش نمیاد و تف می کنه بیرون!
5 فروردين 1392

سال خود را چگونه نو کردیم.

امسال سال تحویل متفاوت از سالهای قبل بود. یکی از تفاوتهاش حضور دوتا نی نی دوست داشتنی تو خانواده بود. امیرحسین و دختر عمه اش زهرا. ازصبح روز آخر اسفند با همسرم مشغول تمیز کردن منزل و ریخت پاش هاش بودیم. تصمیم گرفتیم سفره امیرحسین را جمع کنیم و تخت پارکشو بیاریم توی پذیرایی.  خلاصه تا آخرین لحظات تحویل سال مشغول بشور و بساب بودیم. البته من وسطش با مادری رفتیم بازار تره بار دم منزلمونو یه سری به دست فروش ها زدیم. به خاطر مریضی عمه همه پژمرده و دل مرده بودیم. خصوصا که گفته بودن اگر خوب نشه باید بستری بشه. خلاصه اونقدر فکرامون مشغول بود و کارهامون قاطی پاتی شده بود که اصلا نرسیدیم سفره هفت سین بندازیم. نه ما نه مادری اینها! شوهر عمه رفته ...
4 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد